سلام .
گل را آب ندهیم ! گل خشک قشنگ تر است . نه ! ببخشید دوباره شروع می کنم .
سلام .
آب را گل نکنیم ؛ در فرودست انگار کفتری می خورد آب ؛ آب را گل نکنیم !
شاید این آب روان میرود پای سپیداری ؛
تا فرو شوید اندوه دلی !
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود آب را گل نکنیم ؛ روی زیبا دو برابر شده است !
مردم بالا دست چه صفایی دارند ؛ مردمان سر رود آب را میفهمند ؛
گل نکردندش ما نیز آب را گل نکنیم !....
سلامی گل آلود بر تو تا بدانی که آب را گل کرده اند و زیبایی ها به تمامی محو و زشت شده است !
سلامی اشک آلود بر تو باد تا بدانی آب انار بر چشمم جاری نیست ؛ اشک خون غلطیده در چشم چمنزاری ما !
سلامی خواب آلود بر تو باد تا بدانی هنوز چشمانم را نگشوده بودم که در خوابی دیگر لغزیدم !
عزیزکم آب را گل کرده اند ؛ زیبایی را نابود ساخته اند ؛ مرداب ساعت ؛ یخ بستن لنگر تفکر ما را با چشمان خمار و خواب آلوده دیده است ....
نه ! آب راگل نکرده اند ؛ خیلی هم صاف است . اینجا در آب زهر ریخته اند !
کبوتری که در فرودست آب مینوشد ؛ چهره ی آینده ی را می بیند که مورچه ها بر صورتش حکم فرمایی میکنند !
مردم بالا دست دزد آب زلال را دیدند و لب بر هم دوختند ؛ مردم بالا دست خودشان زهر می سازند ؛ نه برای مردم فرو دست ؛ کع برای مار های سیاه و موش های کور !!
زهر را به دزد فروختند و دانستند که آب را زهر الود میکند ؛ زبان در کام کشیدند و چشم ها را به پرده بی تفاوتی پوشاند ند تا مبادا زهر هایشان بفروش نرسد ! تا مبادا اقتصادشان پای سفره درویش بماند !
تا مبادا اب و نان خشک را تجربه کنند !....
فهمیدن عشق را چه مشکل کرده اند ما را ز درون خویش غافل کرده اند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست سهراب بیا که آب را گل کرده اند